محل تبلیغات شما

کابین آتنا



اگه جغد،دوک نخ ریسی،دوک بافندگی،ارابه یا حتی کتاب بالای سرتون ظاهر شد
      شما فرزند کسی نیستین جز.

آتنا

الهه عقل،خرد،جنگ و صنایع دستی

Athena


آتنا یا آتنه (به یونانی: Άθηνά، یا Ἀθήνη, Athénē) در اغلب نوشته‌ها ملقب به پالاس(Παλλὰς)، در اساطیر یونانی، الههٔ خرد، جنگ، صنایع دستی و نگهبان شهر آتن بود و نام آتن را به افتخار او این چنین نامیدند.
                     


خیلی خشک بود؛مگه نه؟!دانشمندا میگن بهترین روش خوندن تاریخ،خوندنش به شکل داستانه و باعث میشه اطلاعات بیشتر تو ذهن بمونه.پس من میخوام این بانوی بی نظیرو اینجوری بهتون معرفی کنم:


یه روز یه دختر خیلی قشنگ،از نسل ایزدان گذشته،به اسم متیس داشت توی جنگل قدم میزد که یهویی رسید به لرد زئوس.لرد زئوس گفت:سلام!من زئوسم؛پادشاه المپ!اسم تو چیه خوشگله؟!
متیس با کمرویی گفت:اسمم متیسه.یعنی هوش و ذکاوت!
لرد زئوس هم یه دونه از اون چشمکای"دختر کش"اش رو به متیس زد:خب تو که معنیت میشه هوش و ذکاوت خودت قضیه رو بگیر!
متیس هم سرخ شد:گرفتم.
اونا به خوبی و خوشی عروسی کردن و همه تو المپ منتظر اومدن نی نی اونا بودن و میخواستن جشن تعیین جنسیت بگیرن.ناگهان یکی زنگ زد.لرد زئوس که انگشتش تو پریز بود که ببینه چرا این چراغونیا روشن نمیشن،به عالیجناب پوسایدون گفت:بیا برو درو وا کن ببین کیه.من دستم بنده!
عالیجناب پوسایدون هم غرغرکنان رفت دم در و گفت:چیه؟!چی میخوای؟!
یه پیک دم در بود،گفت:من از طرف اورانوس و گایا اومدم.
عالیجناب پوسایدون زد تو پیشونیش:دوباره.
پیکه ادامه داد:اونا گفتن اگه این بچه پسر شد،خیلی قوی میشه و حال همتونو میگیره!خدافظ!
پیکه در رفت.عالیجناب پوسایدون هم رفت پیش لرد زئوس:هی زد!گوش کن ببین چی میگم!مامان بزرگ و بابا بزرگ گفتن که این بچه هه میزنه دخلمونو میاره اگه پسر باشه!خود دانی!
و رفت.لرد زئوس هم تدبیر اندیشید و رفت سراغ متیس.و بهش یکی از اون چشمکای"دخترکش"رو زد.و وای از اون روزی که هوشو ذکاوتم پیش چشمکای لرد زئوس کم میاره(چاپلوسی از پدر بزرگ)!پس لرد زئوس متیسو به یه ه تبدیل کرد و خورد.چند روز بعد سر لرد زئوس درد شدیدی گرفت.هفاستوس گفت:بابا اگه سرتو خوب کردم هرچی که توش بود مال من!اوکی؟!
لرد زئوس که خودش تهش بود گفت:هرچی جز مغزم!
هفاستوس سر لرد زئوس رو شکافت و یه دختر خیلی خوشگل،چشم خاکستری،مو شکلاتی،قدبلند و همه چی تموم با یه سپر دهشتناک و یه دست زره کامل پرید بیرون!دختره داد زد:پدر!من آتنا هستم!فرزند شما!اجازه بدین مجرد بمونم!
لرد زئوس هم که متوجه برتری اون نسبت به بقیه بچه هاش شده بود.بهش اجازه داد و لقب"دختر پدر"رو روی اون گذاشت.اون خانم خانمای خوشگل و بی نظیر به خاطر عقل و هوشش شد الهه عقل و خرد و لباس و وسایل بافتنشو،ارابه رو،و کلی صنایع دستی باحالو اختراع کرد و هنوز که هنوزه تو دانشگاها میچرخه.کنفرانس میده.اشکالات مردمو برطرف میکنه.و باعث چرخه علم توی جهان میشه.



 خب این مامانمون بود.که اگه اطلاعات بیشتری میخواین؛همینجا میگم براتون.
وایسا ببینم.پس خودمون چی؟!




ما توانایی های زیادی داریم و در هر موقعیتی،میتونیم کمکم کنیم.بر فرض مثال.طریقه روشن کردن یه وسیله برقی رو فقط بچه های زئوس و آتنا بلدن.اگه بخواین شنا یاد بگیرین بهترین معلم ها دورگه های پوسایدون و آتنان.وقتی میخواین اصل بودن یه جواهرو تشخیص بدین تنها کسایی که از پس این کار بر میان هادسی ها و آتنایی هان.یه وقت اگه به یه مهمونی دعوتین و نمیدونین چی بپوشین فقط باید یکی از بچه های آفرودایت یا آتنا رو خبر کنین تا لباستون اون شب تو مهمونی بدرخشه.اگه معلمتون ازتون ماکت کولوسئومو میخواد،اونایی که عین واقعیتو میسازن فقط بچه های هکاته یا آتنان.اگه برا تسخیر پرچمتون استراتژی مناسبی ندارین دورگه های اریز یا آتنا رو خبر کنین.اگه کامپیوترتون هنگ کرده کلید مشکل دست هفاستوسی ها یا آتنایی هانمیبینین؟!اگه برتر نباشیم.با همه کاملا برابریم!
ما توانایی های زیادی داریم.چون علم شاخه های زیادی داره.
هرکاری از دستمون برمیاد.چون عقل حلال مشکلاته.



پس به کابین شماره شش

کابین آتنا

خوش اومدید

اوه داشت یادم میرفتا.
از اونجا که ما خیلی معقول و قانون مند و ایناییم.
پس فراموشتون نشه قوانینو از اینجا بخونین




از آخرین باری ک داستانمون توی وبلاگ نیمه ایزدان اپلود کردم حدود یکسال میگذره،توی این مدت اتفاقات زیادی افتاده و خیلی چیزها تغییر کرده
برای همین من هم تصمیم گرفتم خط داستانی جدیدی رو شروع کنم،تمام اتفاقاتی که در سری داستان های ارباب هیولا افتاده رو فراموش کنید!
و در آخر فقط می خوام بگم
از برگشتن به خونه خوشحالم
این شما و این سوار نیمه شب!



به داستان های المپیک گونه من خوش اومدید.
بسکه دیر به دیر میزارم:/

این قسمت رو تقدیم میکنم به تولیپا :)

و طبق داستان قبل ، به اش که اگه مدام یاد اوری نمیکرد من داستانانمو انقدر"زود" نمیزاشتم
و مستر شوالیه سین دپ ، همینجوری الکی:/


مثل سری قبل از 10 نمره بدیدلطفا و حتما بگید که چرا نمره کم کردید.
داستان رو نقد کنید تا سری بعدی اصلاحش کنم
پا نوشت ها رو همون موقع بخونید 
توصیه: داستان رو در دوتا صفحه باز کنید و یکیشو ببرید تو قمت پا نوشت ها که راحت تر بخونید


دادا دا داممممم
بیفانگ ها تقدیم میکنند
تقدیم به اشلی ژون 
و از اونجایی که از شهاب حسینی یاد گرفتیم که میشه یه چیزی رو به چند نفر تقدیم کرد 
به کارا ژون و عالیس ژونم تقدیم میکنیم:/

مثل سری قبل از 10 نمره بدیدلطفا و حتما بگید که چرا نمره کم کردید.
داستان رو نقد کنید تا سری بعدی اصلاحش کنم
پا نوشت ها رو همون موقع بخونید 
توصیه: داستان رو در دوتا صفحه باز کنید و یکیشو ببرید تو قسمت پا نوشت ها که راحت تر بخونید
***


حدود یه قرنه چیزی نزاشتم نه؟
شیم ان می
سعی میکنم از این به بعد سریعتر بزارم
یکم سکانس سکانس شده به خوبی خودتون ببخشید
اینم داستان بدون هیجان من
مثل سری قبل از 10 نمره بدیدلطفا و حتما بگید که چرا نمره کم کردید.
داستان رو نقد کنید تا سری بعدی اصلاحش کنم
پا نوشت ها رو همون موقع بخونید 
توصیه: داستان رو در دوتا صفحه باز کنید و یکیشو ببرید تو قمت پا نوشت ها که راحت تر بخونید

همه اینجا بیوگرافیشون رو نوشتن گفتم منم بیوگرافیمو بنویسم.برای خوندن بیوگرافی من به ادامه مطلب برین.

پ.ن:ببخشید بچه ها بابت اینکه بیوگرافیم اشتباه آپلود شد بین آپلود ایمترنتم خراب شد

بالاخره.
قسمت دوم سرگذشت دوقلو های بیفانگ 
از این قسمت واکی هم وارد میشه و مطالبی که از زبون اونه کلفت تره(بولده)
کسایی که این قسمت رو قبلا خوندن دوباره بخونن چون یه چیزایی اضافه شده
مثل سری قبل از 10 نمره بدیدلطفا و حتما بگید که چرا نمره کم کردید.
داستان رو نقد کنید تا سری بعدی اصلاحش کنم
پا نوشت ها رو همون موقع بخونید 
توصیه: داستان رو در دوتا صفحه باز کنید و یکیشو ببرید تو قمت پا نوشت ها که راحت تر بخونید
فعلا همین


سلام به همه دورگه های کمپ. بعضیاتون من رو از قبل می شناسید اما بعضی هایتان جدید هستید و منو نمی شناسید منم گفتم یه پست بیوگرافی برای خودم بذارم برای اطمینان. به ادامه مطلب مراجعه کنید. فقط این بخش اول داستان هست بخش دوم رو بعدا میذارم. بازم ببخشید اگه بده

ها ها ها ، و بالاخره پرده از رازی مبهم برداشته میشود

خب برای این دیر گذاشتم که وسواسی شدم حس میکنم داستانم مزخرفهوفعلا اینو گذاشتم ببینم چه جور بود بقیشو بعدا میزارم

هرگونه انتقاد و پیشنهادی پذیرفته میشود (تضمین نمیکنم داغون نشید)


لطفا از 10 به داستانم نمره بدید

و این [ ] که گذاشتمو لطفا همون موقع بخونید

این شما و اینم داستان
----------------
نمرات درخشان من :)
131.5 = کل
میانگین = 9.39



آخرین جستجو ها

قرعه دل ما به غربت زده شد....عاقبت زاهد دیوانه به چوبه دار بسته شد اداره صنعت،معدن و تجارت شهرستان مهران balbubeafo کد آهنگ دزفولی بیاموزیم عاشقان ظهور نزدیك است denvilfcalctou Doris's memory دانلودستان | دانلود بازی, نرم افزار و ... luapanbiti